...در این شهر

ادبی علمی فرهنگی و دانلود

...در این شهر

ادبی علمی فرهنگی و دانلود

شراب و زهر

شراب و زهر

ز دست حادثه بر جام می هلاک افتاد

به شومی می و زهر یلی به خاک افتاد

ببین که بازی تقدیر با شراب چه کرد

ببین که پستی و نامردی و خراب چه کرد

بدان که بین می و زهر حرفها افتاد

بدان که بین دو نامرد فخر ها افتاد

بگفت می که ز من سر خوشی پدید آید

همان دمی که به آدم غمی شدید آید

مرا به جام بلورین به بزمها بینی

مرا به کاسه سرها به رزمها بینی

اگر که یار غریبی ز مردمان خستست

به قوتم ز هیاهوی این جهان رستست

چو عاشقان به طرب در سپیده دم خیزند

مرا ز تنگ بلورین به جام زر ریزند

چو عاشقی ز من ناب جرعه بر گیرد

دوباره شور و شر عاشقی ز سر گیرد

اگر چه از من مسکر خرد شده بر باد

ولی به حرمت من عاشقی شده فرهاد

به حرمت من و فضلم که یار دیرین است

تمام مکنت خسرو نثار شیرین است

اگر چه عاقبت آن که می خورد مستیست

ولی نصیب تن از زهر رفتن از هستیست

جواب داد که مستی نباشد از هنری

به جرعه ای زهر انسان تو آبرو ببری

بدان که تحفه تو بهر آدمی منگ است

همیشه اول آن مستی آخرش ننگ است

اگر چه از توی بی قدر این جهان پر شد

بدان به حرمت کمبود قطره ای در شد

اگر چه گلشن و گل را ز من فنا بهره است

به از گیاه ضعیفی که روی آن صخره است

اگر روی ز جهان و نکو سیر باشی

به از حیات به قسمتی که بد گوهر باشی

بدان که زنده جاوید زنده بر یاد است

وگرنه خاک عزیزان غبار بر باد است

چنان بزی و عمل کن که گرنها گردی

همیشه در دل مردم تو جاویدان گردی

                                               شهریور79

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد